پنجشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۵

Where Music dies

پشت ترافیک یه چراغ قرمز گیر کرده بودم، ماشینا آروم پیش می رفتن و حوصله ها، همه تعطیل. راننده هی نوارشو عقب جلو می کرد و خودش هم نمی دونست می خواد به چی گوش بده
دیگه دم چراغ رسیده بودیم. صدای یه آکاردئون که تا اون موقع لابلای ماشینا گم بود رو شنیدم و یه لحظه انگار که همه چی به احترام اون صدا ساکت شد و "سلطان قلبها" شد سلطان همه چی
نوازنده مردی بود تقریبا 40 یا 50 ساله. راه می رفت و با همه قدرتی که داشت، صدای سازشو در می آوردو پول جمع می کرد
چراغ سبز شد، ماشینا راه افتادن و مرد نوازنده همینجوری که سرشو می خاروند از بین ماشینا رفت کنار خیابون
.سرو صدا ها برگشتن
.راننده هنوز داشت با نوار کلنجار می رفت