از قديما
خسته، خستهبریده،بریدهبی نفس و رمقخیزان وکشان کشان ...بی حرکت..." باز با آن آخرین اندیشه ها سرگرم "...دمبازدمدمبازدم............دم... ناگاه طوطی با لحن داشی- با لحن خراشیده ای- گفت:« مرجان ... مرجان ... تو مرا کشتی ... به که بگویم ... مرجان ... عشق تو ... مرا کشت.»؛