چشمه نور
خدا رحمت اش کنه. بعد از کلی وقت باز یادش افتادم و بارم به همون تازگی چشمام داغ شد و دلم تکون خورد..تازه سفره رو جمع کرده بودم و بعد از اینکه ظرفا رو تو ظرف شویی گذاشتم یه آبی به دستم زدم که پدرم گفت: دستاتو که خیس کردی، اون دو تیکه ظرف رو هم بشور!؛یاد ننه (مادر مادربزرگم) افتادم که هر وقت می خواست ظرف بشوره وامیستاد پای ظرفشویی و هرچی بهش می گفتیم به ترکی بهمون میگفت: دیگه دستام خیس شدهیاد نماز خوندن اش می افتم و .... اینجاش دیگه هنگ می کنم!؛...همیشه رو به پنجره نماز می خوند