پنجشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۴

A Typical Fine Day!!

امروز از اون روزا بودا!!؛
صبح: از خواب پا شدی، جنگی رفتی درمونگاه یه کوفتی، مجبورت کردن تا سر پا بشاشی تا ازت پول بگیرن!
اومدی خونه (بعد از دو ساعت تو راه موندن) داداشت یه چیز بهت میگه که...؛
اما آخ که چه برفی...؛
خدا قسمت تون کنه سگ چرخ زدن تو این برفا رو!؛
همچین یه نمه، نه فکر کنی خیلی زیادااا، حالت بده که یهو موبایلت صدا میده، یکی واست نوشته...؛
نازنینا! چه دعا بهتر از این:گریه ات از سر شوق، خنده ات از ته دل، نبود هیچ غروبت غمناک...؛